سوال:من عقد که بودم با شوهرن خیلی دعوا میکردیم همیشه به خدا التماس میکردم که منو بکشه یا سرطانی چیزی بگیرم بی افتم رو تخت بیمارستان که دیگه باهم دعوا نکنیم چند ماه مونده به عروسیمون بود که باز فکر کنم دعوا کردیم منم باز خاستم بمیرم شب خاب دیدم کنار یه چشمه نشستم یه فرشته از آسمون اومد پیشم گفت من عزارئیل ام خدا فرستاده دستشم یه نامه بود قشنگ صورت نورانی لباس بلند سفید بال هم داشت گفت خدا گفته این کار هارو انجام بدی تو میمری منم انجام دادم چمد تا بود آخرین کار مونده بود یع حلضه از مردن پشمون شدم تو دلم و از خواب بیدار شدم یعنی واقعا میخاستم بمیرم و چون پشمون شدم خدا منو برگردون یچز یاد گرفتم که دیگ هیچوقت چیزای بد به دهن نیارم