دیروز غروب بحث کردیم
قبلا همش میگف چیه یسره زنگ میزنی بیا ناهارشام اصن تو چیکاربامن ذاری خودت غذاتو بخور منم میام میخورم دیگ
بماند چ شب و روزایی باگریه و انتظار گذروندم
الانم دبگ برام عادی شده نبودنش
دیروز غروب بحث کردیم برگشت گف تو ازخداته من نیام خونه دلم نمیخاس بگم ولی منم گفتم ک بدونه هرکاری میکنه ی نتیجه ای ام داره
گفتم اره بقران نمیدونی ازخدامه اصن نیایی خونه تنهایی حال کنم ،یادته همش میرفتی منو تنهامیزاشتی جواب زنگمو نمیدادی؟؟؟گفتم الان دیگ زنگم نمیزنم بهت خیالت راحت شد الان اروم گرفتی ک دیگ برام مهم نیس بودو نبودت؟
اینارو گفتم چون حرفای خیلی بدتری زد بهم
امشب ۸ونیم باید خونه بود ولی نیومده دیرکرده
فک کنم اخرشب بیاد برای خاب
لج کرده ک صدای منو دربیاره
منم شاممو درست کردم خوردم زنگ زدم ک بیادشام بخوره جواب نداد
راستش نمیخام بدعادت بشه