اميدوارم خدا واسه هیچکی نخواد این روزا رو ... والا خانوادهی زن ما تازه با یه خونوادهی بهظاهر باکلاس آشنا شدن که پسرشون دانشجوی پزشکیه، هنوز دو بار هم ندیدنش درستحسابی، ولی هی میگن: "آخ آخ چه خونوادهای! چقدر تحصیلکرده! چقد بافرهنگ"
خب معلومه چرا اینقدر ذوقمرگ شدن، چون طرف داره پزشک میشه، پدرش شرکت داره، خواهر و برادراش هر کدوم یه مدرک قابشده دارن. انگار دکتر شدن الان ملاکهشخصیت شده، نه شعور نه معرفت، فقط مطب داشته باشی کافیه!
بعد اون روز پدرزنم برگشته تو جمع خانوادگی خودمون میگه: "انگاری معصومه از پسره خوشش اومده."
معصومه کیه؟ همون خواهرزنِ خودمون که دانشجوی پیامنوره، از همونایی که واحداشو با دعا پاس میکنن !
خونوادهی زن ما، والا از نظر تحصیلات چیزی برا رو کردن ندارن، اما از پررو بودن کم نمیارن
مادرزنم هم دیگه شورشو درآورده. هی اسم پسره رو میبرد: "وای چه چهرهی مردونهای داشت!"
ما گفتیم حالا که هنوز نه به داره نه به باره این طوره، وای به وقتی که پسره واقعا بیاد خواستگاری، لابد واسش شیرینیِ ناپلئونی با روبان طلا میخرن!
حالا جالبه، میدونم باورتون نمیشه اما اولین باری که من رفتم خونهشون، جلوی من قرمهسبزی گذاشتن و یه مدل نوشابه ، ولی وقتی اینا اومدن، کباب و سالاد مخصوصو و دلسترو بریز و بپاشو ...
آخرشم رسیدیم به این جملهی طلایی که:
وقتی پدر و پسر پولدار و تحصیلکرده باشن، خانوادهی زن یهدفعه یادشون میافته باید احترام بذارن!