تازه 8 سالشه( ولی واقعا بدنش قویه)
من دیشب فهمیدم این آقا وقتی یهو از کوچه غیب میشه کجا میره
چون تو کوچه بقیه بچه ها بازی میکنن اینم میره
حتی یه مدت در روش قفل میکردیم ولی دلمون سوخت براش( بچه های درستی نیستند خیلی بارا شنیدم فحش بد میدن و دعوا میکنن)
دیشب گفت من چند بار با دوستام رفتم سرکار 😐
گفت شما نفهمیدید خیلی بار رفتم سرکار رفتیم آجر بلند کردیم رفتیم رستوران شستیم بعدم غذا خریدیم خوردیم
فک کردم شوخی میکنه ولی حتی جایی که میرفت هم نشونم داد
شاید من یذره کمبود داشته باشم ولی مامان بابام هرموقع این چیزی خواسته براش خریدن چه غذا یا اسباب بازی
من نمیگم بده که رفته سرکار ولی خیلی سنش کمه بدون اجازه هم رفته و تازه مخفی کرده
من خیلی میترسم بزرگ تر شد یهو بره معتادش کنن یا یه کار دیگه خیلی ترسیدم😥شاید مامان بابام حواسشون نباشه ولی من هروقت خونه باشم چک میکنم چیکار میکنه تو کوچه هر نیم ساعت یه بار سر میزنم بهش
بچه حرف شنو هم نیست که بشینم باهاش صحبت کنم