مغرور مشو به خود که خواندی وَرَقی ، زان روز حَذَر کن که ورق برگردد... لطف بی حد تو یا رب، همه جا پیدا بود! کار این عبد خطاکار ولی حاشا بود... تو جفا دیدی و هربار به من خندیدی! من جفا کردم و هربار غمم دنیا بود! به زمین انس گرفتم که زمین گیر شدم، از سرم رفت... که مقصود زمین بالا بود! نور دادی و دلم رفت پی تاریکی... من در امروز، ولیکن نظرت فردا بود!
مغرور مشو به خود که خواندی وَرَقی ، زان روز حَذَر کن که ورق برگردد... لطف بی حد تو یا رب، همه جا پیدا بود! کار این عبد خطاکار ولی حاشا بود... تو جفا دیدی و هربار به من خندیدی! من جفا کردم و هربار غمم دنیا بود! به زمین انس گرفتم که زمین گیر شدم، از سرم رفت... که مقصود زمین بالا بود! نور دادی و دلم رفت پی تاریکی... من در امروز، ولیکن نظرت فردا بود!
من زود خوابیدم گشنه شدم بیدار شدم غذا خوردم یه سر زدم اینجا موندگار شدم
منم از ساعت یازدهه اینجا علافم
قرار بود فقط پنج دقیقه اینجا باشم 😐😐😐
مغرور مشو به خود که خواندی وَرَقی ، زان روز حَذَر کن که ورق برگردد... لطف بی حد تو یا رب، همه جا پیدا بود! کار این عبد خطاکار ولی حاشا بود... تو جفا دیدی و هربار به من خندیدی! من جفا کردم و هربار غمم دنیا بود! به زمین انس گرفتم که زمین گیر شدم، از سرم رفت... که مقصود زمین بالا بود! نور دادی و دلم رفت پی تاریکی... من در امروز، ولیکن نظرت فردا بود!
مغرور مشو به خود که خواندی وَرَقی ، زان روز حَذَر کن که ورق برگردد... لطف بی حد تو یا رب، همه جا پیدا بود! کار این عبد خطاکار ولی حاشا بود... تو جفا دیدی و هربار به من خندیدی! من جفا کردم و هربار غمم دنیا بود! به زمین انس گرفتم که زمین گیر شدم، از سرم رفت... که مقصود زمین بالا بود! نور دادی و دلم رفت پی تاریکی... من در امروز، ولیکن نظرت فردا بود!