بچه ها جمعه داشتیم سر یه چیزی بحث میکردیم یهو سرم یه دادی زد که نگم منم ترسیدم چیزی بگم دعوا راه بندازه سکوت کردم اون شب گرفت خوابید جاشو هم جدا کرد راستش حالا اعصابش خسته بوده یا هر چی حق نداشت اینجوری سر من داد بزنه منم رفتم تو قیافه فرداش سر سنگین حرف میزد ولی وقتی دید محلش نمیدم آقا رفت تو فاز قهر دیگه ناهار شام نمیخوره محل نمیده شب یه راست میره تو اتاق میخوابه منم محلش نمیدم سر جای خودم میخوابم نمیدونم تصمیم داشتم اونقدر ادامه بدم خودش خسته بشع حتی اگه یه ماه طول بکشه ولی بعدش میگم زندگی هیچ ارزشی. نداره حالا الکی اینجوری بگذره آدم از کجا میدونه فردای هست یا نه ولی نمیدونم چطوری تمومش کنم شب میاد مستقیم اتاق منم دیشب خواستم تموم کنم ولی دیدم رفت تو اتاق دیگه کاری باهاش نداشتم خودم شام خوردم اهنگ گوش دادم خوابیدم وقتی اینجوری با قیافه میاد نمیدونم نمی تونم برم جلو تمومش کنم میخواستم اس بدم بهش ولی نمیدونم چه اسی بدم نظر شما چیه چه مدلی تموم کنم چی بهش بگم