شوهرم و برادرش شریکن انگار شوهرمو جادو کردن طرف برادرشه هرچی درمیارن تو حساب برادرشه اصلا خرجی نمیده میگه ندارم باید التماسش کنم خیلی ازش بدم میاد هیچ کاری واسه خوشحالیم نمیکنه تو ی ساختمونیم با خانوادش هر چی التماسش کردم بریم مستقل بشیم میگفت نمیرم حتی خانوادش مقابلم حرف بزنن سکوت میکنه خیلی تنهام چرا خدا ب دادم نمیرسه میگه همین ک بغلت میکنم بوست میکنم یعنی دوست دارم بقیه چیزا هرچی خانوادش بگن حتی اگه مستقل بشیم چون شوهرم وابستشونه همین وعضمونه