جاریم بچشو امروز یساعت آورد اینجا که بره جایی بعد که اومد دنبال بچش اومد یخورده نشست بعد بچه ها داشتن بازی میکردن یهو رو به جاریم برگشت گفت اخلاقش خیلی گوه شده(به پسر من اشاره کرد ۷سالشه) بعد رو بمن برگشت گفت شما بهش رو دادین دیگه پدرومادر بلد نیستین به بچه تربیت بدین منم اصلا لال شده بودم جلو جارییم خجالت کشیدم. بعد اینکه جاریم رفت پسرم داشت سر به سرم میذاشت منم انقد عصبی بودم از دست مادرشوهرم سر این طفلی خالی کردم و خیلی بد زدمش بیچاره خیلی گریه کرد و جای دستم رو بدنش مونده بود مادرشوهرمم دلش خنک شد اصلا از خداشه من اینو بزنم قشنگ میفهمم. از اونموقع عذاب وجدان گرفتم حالم خوب نیس از یطرفم همش فکرم پیش خانواده خودمه کلا این مدت اعصاب و روان خوبی ندارم
لعنت به مادر شوهر بدجنس و بد ذات
بچت رو نزن
هر چند خودم گاهی از کوره در میرم روانی میشم
اما عذاب خودم بیشتر میشه روح و روانم داغون میشه
خب لال نمی‌شدی عجبا جوابشو میدادی
بچت گناه داره
برای اولین بار میگم نظرمو در این موارد
خاک بر سرت انقدر ضعیفی
منم عین تو مادرشوهر اعصاب نمیزارع برام منم سر بچه‌ها خالی میکنم
چه طوری اجازه میدی جاریتون در مورد بچه هاتونم نظر بده!!!همونجا میگفتی چه طرز حرف زدنه گوه یعنی چی بچه ستا کینه داری سر بچه چرا خالی میکنی .
وا چرا جوابشو ندادی..میگفتی عین پسر جاریت..یا حداقل میگفتی به باباش رفته از اون تربیت گرفته اونم که شما بزرگش کردین🙃🤭
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
25 ثانیه پیش
25 ثانیه پیش
26 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
