عزیزم من بچه طلاق هستم
راستش بعد طلاق پیش بابام زندگی کردم
منو یه دختر مستقل بار آورد
دختری که از مس خودش بر میاد
فقط یه مشکل کمبود محبت دارم با اینکه بزرگ شدم اما هنوزم کمبود محبت از طرف مادر دارم
مادر و دختری رو که با هم ببینم ناخودآگاه اشکم سرازیر میشه
ولی میدونی چیه...من خیلی تو سختی و مشکلات عجیب و غربی از جمله روبرو شدن با خانواده مادر بعد فوت مادرم
در اصلی که من اصلاااااااا اونا رو نمیشناختم
صحبت راجب مادرم تو محیط مدرسه و دانشگاه که واقعا نمیدونستم چی بگم و تصورات خودم رو تو رویا میگفتم
و اصل مشکلاتم بعد دوران بلوغ بود که تازه مفهموم طلاق رو فهمیدم و کم محبتی های مادرم برای شد یک علامت شوال گنده تو ذهنم
و انتظار کشیدن برای اینکه امامن حتی یکبار هم که شده بیاد سراغم
و اتمام تمام آرزوهام تو یه روز وحشتناک مرگ مادرم
حسرت دیدنش
حسرت بغل کردنش
و من تا حدودا ۱سال اصلا زندگی عادی برنمیگشتم و تظاهر خوشحالی میکردم و بعد اون درست شدم
یعنی بعد از سالگرد
در کل بچه طلاق تو زندگی بعدیش چه ازدواج و اینا به نظر خودم به مشکل برنمیخوره
البته بستگی به آدمش داره
یک بنده خدایی رو میشناسم بابا مامانش جدا میشن پسره میره پیش مامانش و از شدت حال بد میره سراغ اعتیاد و...
ولی ما ها بخدا هیچیم ن از بقیه کمتر نیست😥🥺
فقط از سن بچگی باید یاد میگرفتیم سختی زندگی یعنی چی
باید خیلی مفاهیم رو تو سن کم یاد میگرفتیم در حالی که وقتش نبود
ولی به شخصه شرایط سخت یه آدم خیلی قوی بار میاره
اینقدر قوی که با هر حرفی دیگه نمیشکنه
البته خدا این بچه ها خیلی دوست داره و هوامونو داره