و اما باز هم اون تاریخ از روز ، ماه و سال فرا رسید...
تاریخی که هر سال ب من یادآور این میشه ک ی سال دیگه تونستم بجنگم ، تلاش کنم و زنده بمونم...
وقتی ب سال قبل این موقع مینگرم و غرق در افکارم میشم ب این پی میبرم ک تا چ حد درس گرفتم ، یاد گرفتم و در آخر منجر ب تغییر من شد...
واقعیتش چنین روزیو زیاد باور ندارم چون معتقدم هر روز ، هر بار زمین میخوری و دست رو زانو های بی جونت میگیری بلند میشی گریه میکنی، حسرت میخوری و در نهایت مجبور ب گذر روز ها و ادامه دادن زندگی میشی...
امسال هم با تمام پستی بلندی ، شادی و ناراحتی ، موفقیت و شکست ، برد و باخت تونستم ۳۶۵ روز رو با تمام خوشی و ناخوشی پشت سر بزارم...
و اما حالا از امروز ی دفتری رو دارم با ۳۶۵ برگه ک توی هر کدوم میتونم اونجوری ک دلم میخواد بنویسم و رقم بزنم..!
مجدد زندگی میکنم ، تحمل میکنم و نفس میکشم در کنار عزیزانم و در راسته خواسته هام تلاش میکنم...
جوری که انگار دوباره متولد شده باشم ، دیگه نمیخوام هر کسیو رفیق صدا کنم،هر کی تا هر چیزی گفت مهر و محبتمو ب پاش بریزم و قلبمو از سینه در بیارم و تقدیمش کنم ، ..
دیگه نمیخوام...
نمیخوام مهر ، محبت ، عشق و علاقم ، قلب و عقلمو ، شعور و شخصیتمو و اهدافمو از همه مهم تر وقت و زمانو ب پای افراد و یا چیزای بیخود بریزم و هدر بدم!
در نهایت مث هر سال مصمم تر گام برمیدارم به سمت اینده ای مبهم و بهتر سراسر موفقیت؛ از کجا معلوم شاید ورقه های امسال جور دیگه ورق خورد ؛)
۱۴۰۴/۵/۱۳
00:00