شوهرم چهارشنبه رفت کربلا
من پنجشنبه رفتمخونشون تا جمعه دیروز خواستمبرگردمگیر داد بمون نرو
از صبح براش جارو کردتوالت شستم هرچی طرف دراومده شستم گفت شام لوبیاپلو میخوام بذارم گفتممن میرممیذارم
داشت هندونه قاچمیکرد بیاره که بچه کوچیکم دوتابشقابو انداخت شکست اونمخودش بدجا گذاشته بود
داشت جارو میزد هرچی از دهنش دراومد به منگفت
گفت شوهرت قالت گذاشته رفته از دست بچه هاش فرار کرده بره اونجا استراحت کنه زیارتش قبول نیست چونمردم ازاری داره میکنه با اینمدل زیارت
گفت هرچی با خانواده شوهرتممشکل داری مقصر تو و شوهرتین شمادوتا بچه پررویید و....
منم گفتم خودم اجازه دهدم بره نمیدونستم با دو روز اینجا اومدن میشممردم ازار و مزاحم
گفتم پاتو عمل کردی هرروز میومدم از ۵ صبح تا ۱۲ شب اینجا همه کاراتو میکردممردم و ازار و مزاحم نبودم حالا دو روز اومدم شدممزاحم
منم وسایلمو جمع کردم اومدم خونم
دلم خیلی شکست کاش شوهرمزودتر برگرده راسته که میگن فقط زن و شوهر برای هممیمونن