توی تاپیک قبلی توضیح دادم بخاطر پسر خواهر شوهرم که اسباب بازی دخترم رو شکوند منم عصبانی شدم دیدم دخترم خیلی گریه میکنه به بچه گفتم به دایی میگم اونم رفت به مادرش گفت ، خواهر شوهرم هم داد میزد که من بشنوم زن دایی بی خود کرده پولو میندازم جلوش و خیلی بی احترامی دیگه که خانوادش درو بستن تا صداش نشنوم حالا امروز پدرشوهرم توی حیاط دیدم بهش سلام کردم روشو کرد اونور اصلا نگام نکرد جواب نداد خیلی دلم شکست ، کسی بوده با معجزه تونسته باشه خونه بخره هفت ساله دارم باهاشون زندگی میکنم کوچکترین مشکلی با هر کدومشون پیدا کنم همه بامن قهر میکنن و اخم میکنن خسته شدم ازشون شوهرم خبر نداره هیچی بهش نگفتم بگین چیکار کنم واقعا ناراحتم لطفا توهین نکنید به اندازه کافی ناراحت هستم ممنونم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
شما اشتباه کردی که اونطور به بچه گفتی،چون بچه ست بچه ها هم خرابکاری میکنن دیگه چرا تهدیدش کردی بچه ترسیده،و هم خواهر شوهرت اشتباه کرد که اینطور واکنش نشون داد.زندگی توی یه ساختمان خیلی سخته روابط رو هیلی مدیریت کنید که مشکلی پیش نیاد
چرا تو خودت ریختی و به شوهرت نگفتی باید حتما میگفتی
شوهرم یا طرف خانوادش میگیره یا در بهترین حالت سکوت میکنه و چیزی نمیگه یا با خواهرش حرف میزنه اونم میگه زنت مقصره و فلان شوهرم هم میاد بهم میگه خب برو از خواهرم عذرخواهی کن ، توی این چندسال همیشه همینطور بوده ، واسه همین خانوادش خیلی سواستفاده میکنن و اذیتم میکنن
بخدا اگر زمان به عقب برمیگشت هیچ وقت با شوهرم ازدواج نمیکردم به من قول دادن فقط یکسال اینجا زندگی کنم بعد برام خونه بگیرن الان میگه همینه که هست ناراحتی برو
شما اشتباه کردی که اونطور به بچه گفتی،چون بچه ست بچه ها هم خرابکاری میکنن دیگه چرا تهدیدش کردی بچه ت ...
بخدا من همیشه در برابر رفتارهای زشت خواهر شوهرم و بچه هاش سکوت کردم, چقدر از دستش توی تنهایی گریه کردم اینقدر اذیتم کرد خیلی صبور بودم یه لحظه از کوره در رفتم