امروز طرف ها را میشستم و نگران اینک برق قطع نشه هنوز جارو برقی نکشیدم در حین کشیدن جارو برقی نگران رخت چرک ها هم بودم ب شیشه های غبار گرفته ام نگاهی می انداختم تا فراموش نکنم تا ان ها را هم پاک کنم دلم پیش پسرم بود ک الان سوار موتور پدرشوهرم براش اتفاقی نیفته در همین درگیرهای ذهنی فکر میکردم ابگوشت بزارم پسرم بخوره همه کارها را کردم آبگوشت بار گذاشتم چای دم کردم ب گل ها اب دادم دستم را در حین شستن ظرف ها بریدم بی انکه بخودم توجه ای کنم فقط ب شستن ادامه میدادم ...وباز هم دلم پیش پسرم بود ...همسرم امد و پسرم را خانه مادرش گذاشته بود ....همسرم اصلا حرفی با من نمیزند و تمام زندگیش در خودش خلاصه میشود بره بیرون با دوستاش باشه و سرش تو اینستا باشه دلم برای خودم و تمام خستگی هام سوخت برای کارهای که مزد و بی وقف انجام دادم و دریغ از یک محبت کلامی حتی حرف معمولی ....الان شام خوردیم و دلم همش پیش پسرمه خدایا چقدر زن بودن و مادر بودن سخته خدایا میشه مراقب پسرم باشی من زورم ب این زندگی نمیرسه ....واقعا چرا همسرم بمن محبت نمیکنه ...چرا من را نمیبوسد این روز های که ب بدترین شکل ممکن داره میگذره اسمش جوانیم بود چقدذهنم خسته است چقد روحم غمگینه
عشق یعنی جای نفرین با دعا یادش کنی ....خانه اش آباد دلداری که یارش را فروخت
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.