سلام خانوما به نظرتون این ماجرا برام دردسر میشه ؟
من و همسرم پنهانی از خانواده هامون ازدواج کردیم ( یعنی به جز پدر مادرامون و خواهر برادر من کسی از این ماجرا خبر نداره ) این تصمیم بنا به دلایلی گرفته شد که قبلا گفتم ( فوت عمه ناتنی هفتاد ساله و چمیدونم هزار جور داستان دیگه که باعث شد من کوتاه بیام و بدون هیچی برم سرخونه زندگیم تا سال عمه اشون بگذره و بعد اون موقع جشن بگیریم .
حالا من و همسرم یه سفر باهم رفتیم و این در حالی بود که همسرم همچنان منو همراه خودش برای سفر کاری برده بود . حالا ما امروز صبح زود تصمیم گرفتیم بریم یه دوری بزنیم تا خلوته و اینا / در اتاق هتلو که باز کردیم همزمان با ما عمم و شوهر عمه ام از اتاقشون اومدن بیرون و من و همسرم پشت سرم اومد . بعد من شوک شده بودم چون بسیار قوم پدری بنا به دلایل گوناگون از جمله یه دلیل نامعلوم که خودم هم نمیدونم چی بود از من بدشون میومد با اینکه مامانم همیشه سرکار بود و من رو عمه هام و مادربزرگم بزرگ کرده بودن اما اصلا از من خوششون نمیومد و با من وحشتناک لج میکردن دلایل دیگه هم میتونه رد کردن دوتا از پسر عمه های گرام و شرکت نکردن تو مراسم عروسیا و ... و بهم زدن نامزدیم بوده باشه که از نظر اونا ننگ جبران ناپذیری بود . بعد من تو اون لحظه اصلا ذهنم کار نمیکرد که چی باید بگم به هر حال سلام و احوال پرسی کردیم بحث معرفی که پیش اومد همسرم پرید وسط گفت که کارفرمامه ( دروغم نبود البته) و برای یه کاری ازم خواسته بود برم ببینمش ... حالا ساعت چند بود ۷/۱۵ صبح جمعه و عمه ام و شوهرم عمه ام یه جور بهمون نگاه میکردن که اره خر خودتونید ... حالا این عمه ام به علاوه اون یکی عمم که ۶ ساله با ما قطع رابطه اس با بابام تماس گرفتن از صبح به بهونه های مختلف ...
اینا به شدت آدمای حرف در بیاری هستن و قشنگ واست یه دردسر خوشگل درست میکنن . نمیدونم من بدبینم یا نه ولی به نظرتون دردسر میشه برام ؟