امشب بعد از ۱۲ سال رفتیم خونه عموم
پدر و مادرم جدا شدن
هر دو هم ازدواج کردن
من و خواهرم با مامانم زندگی می کنیم
امشب بعد ۱۲ سال با خواهرم رفتیم خونه عموم
بعد مدت ها یه خانواده عادی دیدم ..
من دختر حسودی نیستم حسودی هم نمی کنم اصلا
الهی که همش خوشی بیاد سمتشون
ولی دلم گرفت از این وضعیت زندگی خودمون
ما همش بحث همش دعوا همش مشکل مالی
روح و روان بهم ریخته
برادرم زندگیش یه جوری بهم ریخته
بابامم که زن گرفته
خانواده در هم بر هم ..
جو خونشون بوی سلامت روان می داد
خانواده عادی
لوس کردن خودشون برا هم
نمیدونم ..
ولی ما سنی نداشتیم
حقمون این زندگی نبود