2777
2789

آتیش بیوفته توی خونش که مسبب مشکلات من شده ..همش آتیش میندازه توی خونم ...

آخه من چه گناهی کردم از دست این قوم الظالمین..

چپ و راست میاد بچه ی کوچیک رو برمی‌داره میبره خونشون میدونه من راضی نیستم بدون خبر از من از شوهرم میگیره میبره ..

منم امروز با شوهرم حسابی دعوا کردم گفتم چرا خودش اجازه نمیده یه نفر از صد فرسخی خونش رد بشه بعد برای زندگی من حریم قائل نیست ...چند روز منتظر بودم جمعه بشه بچه هامو ببریم بیرون آب و هوایی عوض کنیم ..دیگه اینقدر عصبی بودم چشم دیدم شوهرمو نداشتم ..

آخ مرد هم این قدر بی عرضه ...اصلا توان نه گفتن نداره ..گفتم بگو دلتون تنگ میشه بیایین خونه خودمون ببینین یا دعوت کنید بیاییم اونجا ...چرا بچه رو بی مادر میخوان

خدابرای هرکسی اونقدر وجود داره که اون به خداایمان داره

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

شوهرمو دوبار گفت بیا بریم بیرون من گفتم حوصله ندارم بچه ها رو جمع کرد تنهایی رفتن ..انگار نه انگار من دلخورم ..

بچم ۷ ساعته خونه  نبود ...دلتنگ بغلش بودم ..

چرا اینا نمیفهمن ...

روز جمعه ایی جنگ توی خونه ی ما راه انداخت و رفت

خدابرای هرکسی اونقدر وجود داره که اون به خداایمان داره
بی تفاوت باش به موضوع

چطوری آخه ...بچه ی بزرگم مریضه نمیتونه بیاد بهش سر بزنه این مرد یه ذره غیرت نداره ..نمیگه خواهر من اگه حرمت برادر حالیش بود به بچم یه سر میزد ..اما چون بچه کوچیکم سرگرمشون میکنه میان میبرنش

خدابرای هرکسی اونقدر وجود داره که اون به خداایمان داره
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792