تا این حدم وسواس نبودم عقد رفتم رفتم خونه مادر شوهرم دستشوییشون تو حیاط روشویی ندارن
دیدم هر کدومشون از دستشویی میان میرن تو سینک میشورن دستاشونو انقد چندشم شد حتی نمیتونم به شیر سینک دست بزنم میگم نجس
وسواسم بدتر شده انقد دستامو میشورم خشکه زده دستام
میرم خونشون شام میگم خدایا من چجوری برم تو اون سینک ظرف بشورم چیزای چرت و پرتو بهونه میکنم نمیرم کمک اونام فکر میکنن من خودمو میگیرم یا دوس ندارم بلندشم از جام گرفتار شدم بخدا