قضیه مفصل ولی خلاصه اش
آقا پیام داد که چطوری با ی دختر آشناشم و قصدم ازدواجه، منم تجربه های اطرافیانم رو گفتم
بعد دقیقا نوشت که چطوری با شما آشناشم بشم؟ منم تو باغ نبودم و داشتم راهنمایی میکردم
بعد یهو گفت منظورم خود شمایی و... منم گفتم اشتباه گرفتی
تاحالا کسی بهم پیشنهاد نداده و بچه هم هستم
به ی شرط پیام میدم که جواب سه تا سوالم رو درست بگین ( میدونستم غلط میگه و میخواستم تمومش کنم) ولی با ی جواب غلط دیگه تمام اونم گفت باشه
منم سنم رو پرسیدم که اشتباه گفت، بعد خیلی پیاماش مشکوک بود ک دنیای ما همیشه اینجوریه و... منم گفتم که اصلا وارد رابطه نمیشم
بعد هم که ادامه داد ( بی احترامی نکرد ولی شبیه پیام های این پسرایی بود که میره به بقیه پیام میده)
نوشت مزاحمتون نباشم ( احساس کردم متوجه شد که چیزی از من کاسب نمیشه)
بعد منم نوشتم موفق باشید ی تاپیک هم درموردتون میزنم
و که بعد شروع کرد نوشتن خدا فلان میکنه و... منم رفتم تو تاپیک نوشتم داره تهدید میکنه ( چون نفرین ی جوری تهدیده)
اومد نوشت از خدا بترس و هرچیزی ک به سرت اومد من رو یادت باشه و...
میدونم اشتباه کردم همون اول ک درخواست قبول کردم و حرف زدم ولی من ایشون رو داداشم فرض کردم که به راهنمایی نیاز داره
چون قبلا بوده ی آقا پسر محترمی رو که بخاطر استرس کنکور باهاش صحبت کردم و کنار اومده