زن بودن گاهی همزمان خواستن و نخواستن است. در من زنی هست که رویای صبحدم چشمگشودن به روی لبخند تو را دارد، در من زنی هست که در تمنای گریز از هر بایدی است، بایدِ چشمگشودن حتا. میان این دو زن، تو تکهتکه خواهی شد، طاقت نخواهی آورد، خشمت سرانجام، تنها نصیب من است و من تاب تنها شدن از تو را ندارم. پس بگذار از ابتدا نباشی.