به نوه خاله دارم ۶ سالشه؛ خیلییی دوستش دارم همیشه براش کلی چیز میخرم؛ از دانشگاه که برمیگردم سوغاتی میخرم؛ میریم بیرون کلی خوراکی واسش میخرم هر چی که بخواد.
حتی موقع تولدش خونه خالم بودیم ما رو دعوت نکردن تولد؛ ولی من یه تومن پول دادم خالم ببره برا تولدش همون شب:)
چونمامانش سرکاره میاد خونه خالم، دیشب رفتیم شهربازی من بردمش همه وسیله ها رو سوار شد تو قلعه بادی انگشتش یکم آسیب دید ورم کرد:)
ولی حالش خوب بود بعدشم سوار بازی ها شد گفت برام حباب ساز بخر، خریدم!
آخر شب بردیمش خونه، مامانش تا انگشتشو دید، کلی گریه کرد داد زد گفت: یه بار بچمو سپردم به شما؛ هی به شوهرش گفت مگه نمیگم بچمو نده دست اینا:)
اگه انگشتش شکسته باشه چی!!!!!
بچه یگه مامانشو آروم میکرد میگفت:مامان چیزی نیست من خوبم!
ولی اون سلیطه بازی در میاورد عمدا:)
بعدم رفتن عکس انگشتشو گرفتن هیچیش نبود:)
خیلییی دلم شکست واگزارش میکنم به خدا:)