جاریم بهم زنگ زد این هفته خونشون دعوت بودیم چون شوهرم حالش بد بود کنسل کردیم اخرای مکالمه منو جاریم یهو گفت بهش بگو اسمش(شوهرم) حالش بده منه ساده گفتم... حالش بده این هفته نمیتونیم بیاییم بعد وقتی گوشیو قطع کردم گفتم چرا خواستی همچین حرفیه بزنم گفتی میخواستم ببینم چقدر معرفت داره گفتم معرفت چی که بهت زنگ بزنه حالتو بپرسه ، ساکت شد گفت سرم درد میکنه بحث نکن ، وقتی توضیح خواستمم گفت اره مشکلش چیه بمن زنگ بزنه حقیقتا حالم داره از شوهرم بهم میخوره چیکار کنم شما بگید ، جاریم همسن خودشه ۵ سال از خودش بزرگتره من ۱۰ سال کوچیک تر از شوهرم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بنظر من که چیز خاصی نبوده اونم عضوی از خانواده اس باید یکی که حالش خوب نیس جویای احوال بشه بابا ، مثلا برادر همسر ام چند وقت پیش اومد خونمون و گفت بهم من خیلی بد حال بودم یهمدت و چند بار سرم زدم ، منم گفتم شرمنده نمیدونستم ( خو بابا آدمه و انتظار داره )