نظرتون راجع ب زنی که

بعددوسال رفت. جوونه رفت زن گرفت.‌قاضی گفته چندوقت دیگه حکم ازدواج مجددو میدم بهت دختره نه میرفت‌نه میموند.‌ عزیزم اینا چهارسال بود تقریبا زنوشوهربودن. اما خانوم کلا شایدشش ماه بود خونه بود.‌اونم پشت سرهم نه.‌ده روز بود سه هفته نبود .‌یک هفته بود دوهفته نبود.‌باقیشم الکی قهربود .  اینا از اوول اشتباه بود همه چیشون بزرگترینش بچه اوردن ک ناخواسته بود. خانواده پسره گفتن شما ک میدونستید دخترتون اینجوریه چرا شوهرش دادید باباش گفته بود من ازاول واسه همین مخالف بودم چون میدونستم بااین اخلاقش هرجابره برمیگرده.‌ ادم تا نبینه باورش نمیشه ک زن ی مادر اینجوری گندبزنه ب زندگیش.

عزیز دارن جدا میشن.دختره میگه طلاق نمیخوام واسه این‌کارای دادگاه طول کشیده ی مقدار.‌ کامنتای قبلمو نخوندی فکر کنم ب دوستان گفتم ک‌ حتی هررربار ک خانوم میرفت قهر بی دلیل( از تنبلی میومد یسری مشکلاتشون اخه )اقا هرسری کااامل خرج بچه و‌خانومو میداد. گفتم بهت ک‌جوری ک پدره دختره گفت نده چرا به این پول میدی ک‌با زندگیش اونجوری کنه بعدش. اینارو پدره دختره میگفت نه ک حرف‌من باشه . و مهریه ام میده گفته هرچی دادگاه بگه قسط بندی کنه میدم. میدونی یچیزایی‌رو ندیدیم باورمون نمیشه منم اوایل میگفتم مگه میشه تااینحد بعد دیدم اره میشه هنوزم هضمش سنگینه برام. کاملا مشخصه ک از نظر روان وشخصیتی ناسازگاری‌دارن مادرودختر اما‌خب‌ظاهر موجه .

درادامه بگم غیرازینکه میگف‌هیییچ جا‌نریم هیچ کس نیاد توخونه ام میگف‌ بمن ربطی‌نداره غذا بپزم تمیزکنم بچه نگه دارم. و نمیکرد. واسه همین پسره و مادرش اسیر بودن دایم. واسه طلاق‌بگم بهت اگر‌مادره پسره نبود پسره خییییلی‌زودتر جدامیشد.مادره اقا نذاشت هی دلسوزی هی ترس‌آبرو چون اینا اسمی‌زنو شوهربودن اقا‌دایم تنهابود دختره خونه باباش‌پیش‌مامانش مرده هم سرشو باکارش‌گرم میکرد.اما‌خب خسته شد دیگه.