2777
2789
عنوان

یکم درد و دل کنم

225 بازدید | 22 پست

یه آقایی اومد خواستگاریم تفاوت سنی زیاد بود رد کردم اما دلم پیشش بعدا گیر کرد چون فهمیدم اونم دلش میخواست بنده خدا همه چیشم اوکی بود  و نگم براتون

داداشم که کلا از پسره خوشش نمیومد  ولی پسره خیلی خوش برخوردی میکرد یه بار  دیگه اومد خواستگاری خیلی منتظرش بودم اما مامانم از این رو به اون رو شد. و با داداشم گفتن نه و دلمو شکوندن

پسره چند بار میخواست باهام حرف بزنه اما من به احترام بزرگترام که مذهبی آن نخواستم حتی .قایق دو سه روز بود فالون میکرد فهمیدن کلی قهر و دعوا کردن و گذشت بعد از سه هفته. فا یه جا خواستگاری یه عقد ساده با یه پیراهن سفید پوشیده بود و تمام خدا میدونن که چی کشیدم مامانم اینقدر ناراحت شد

حالا داداشم که این قدر اذیت کرد خودش یه دخترو میخواد باهاش لاس میزنه به مادر دختره حرف میزنن داداشم مذهبی نماس  و سر دفعه قبل به من تهمت زده

دیسک دختره هنوز هیچی نشده حتی خواستگاری هم نرفتیم به مامانم پیام داد و لوس بازی در آورد هستین ادامه شو بگم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بگو

خسته بودم حرفاتون خسته ترم کرد❤️‍🩹:).                                          یک عدد نومزد دارم جونننننن(جنوبیا میدونن چی میگم اینو اون جون بخونین😅)درخواست ندیدن که خیط میشین😊

من نفهمیدم

فکر کردم فقط من نفهمیدم 

وقتی جواب استارتر یه تاپیک و میدم تو خودتو نخود اش نکن جواب نده چون گ و ه خوریش به تو نیومده حالا هر چی دوست داری منو ریپ بزن جواب و تایپ کن من اسم کاربری تو تو اعلاناتم ببینم نخونده پیامت و حذف میکنم حالا هری رد کارت باباااا 

بعد مامانم گفت چرا مثلا من یا ما به خواستگار زهرا پیام ندادیم باهاش صحبت نکردیم تلفنی اینا مامانم از نشدم این وصلت ناراحته میدونم ، منم دهنم باشد گفتم با احترام که من از دستتون عصبانیم وای داداشم در عین بی شعوری به حرف چرت و زشت گفت که منم ناراحت شدم و شب خوابم نبرد کلی گریه کردم کاش منم مثل این دختره که میدونم میشه عروسمون  در آینده بودم 

چون داداشم کارش همینه همیشه من محدودم اما خودش هم کند بالا میاره هم سالی به دوست دختر معرفی می‌کنه ولی میگه من آشناییت ندارم دختر فلانیه 

واسه این رفته طلاق هم خریده خودشو بود زیر قرض و قسط

دختره از من کوچیکتره به چند ماه  جوری پرو بازی در آورد دیشب و به مامانم پیام داد داداشم و و مامانمو فالو می‌کنه بعد اون بنده خدا  نباید حتی منو فالو میکرد یعنی نباید حتی همو اینجوری بیشتر می‌شناختیم حالا داداشم مذهبی نما اما میگه نه من نگفتم بیاد حرف بزنه من حرف نزدم باهاش من .....

اما من فقط اونی که با تموم وجودم میخواستمش و خدا بهم جوابمو داده بود حتی نداشت به کلمه باهاش حرف بزنم  اون که گذشت اما داغش رو قلبم مونده داداشم زندگیمو خراب کرد دیگه نمیتونم به هیچکس هیچ حسی داشته باشم

الآنم نمیدونم چکار کنم از دست این دختره و داداشم خیلی عصبانیم آخه  اینم لنگه خودشه نه تحصیلات داره سطحشون با ما فرق داره تا قبل از داداشم دنبال شوهر بود الان دیگه خاطرش جمعه

بغض با هر دفعه دیدم عکس پسره میاد تو گلوم وقتی میبینم داداشم برا خودش خوب تصمیم گرفت اما قلب منو شکوند قلبم درد میگیره هیچ راه برگشتی هم نیست وقتی دیدم پسره یه پیراهن سفید ساده و بدون به ذره به خودش رسیدن بود تو شب عقدش دیوونه شدم یک. ماه و خوردی هست که از عقدش گذشته ولی اون یه سال پا من صبر کرد همه که از خواستگاری و این چند دفعه اومده خبر دار شدن متعجب شده بودن حتی بعضیا خبرش برام رسید که حسادت کرده بودن

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792