من و شوهرم یک سال زندگی مشترک داشتیم، بعد سر بحث های خانوادگی( اونقدر جدی نبود) اما چون دائم با هم بحث داشتیم دوتامون هم خیلی خسته شده بودیم،،
یه روز دعوامون بود، من رو رسوند خونه بابام، منم بعد چن ساعت پیامش دادم بهش گفتم دیگه برای همیشه تموم شد و دیگه نمیخوام زندگی کنیم ( من این حرف رو از روی عصبانیت زدم و اون لحظه تصمیم این بود) و گوشیم رو هم خاموش کردم،
شوهر من فرداش با خانوادم دعواش شد که چرا من این حرفا رو زدم، و حتی نیومد از خودم بپرسه،
و بعد لباس هام رو گزاشت پشت در و رفت
منم خیلی منتظرش بودم کع بیاد از دلم در بیاره، اما نیومد، ماه ها طول کشید، منم مجبور شدم درخواست مهریه و طلاق دادم
یکسال طول کشید پاش رو خونه ما نزاشت، فقط وقتی گوشیم رو روشن کردم چن باری بهم پیام داد و گفت برگرد، منم گفتم پاشو بیا خونمون صحبت کنیم، گفت غرورم خورد میشه اگه بیام خانوادت میخوان برام شرط و شروط بزارن
اینجوری شد که رفت و پیداش نشد، بعد یکسال وقتی دید بحث دادگاه خیلی جدی شده و دیگه واقعا باید جدا شیم، اومد با خانوادم حرف زد که اونا هم بهش گفتن فقط برو
خیلی اصرار کرد، خانوادم گفتن اگه میخوایش مهریه اش رو در حد توانت بده تا برگرده باهات زندگی کنه (چون اگه برمیگشتم مهریه ام رو برای همیشه از دست میدادم)
اونم قبول نکرد و رفت😔 حالا شما قضاوت کنین، کاری به مقصر ندارم، فقط بگین اون دوسم داشته؟
خیلی ادعای دوست داشتن میکنه ،، همچین مردی دوسم داره آیا؟