۱۴سالشه
بدون اجازه سوویچ ها رو برد برادر ده سالش هم سوار ماشین کرد
که برن دور دور
من تو حیاط بودم که صدای ماشین و شنیدم دویدم سمت درحیاط
حرکت کرد
با صدای بلند صداش زدم دوستاش سر کوجه بش اشاره کردن که مادرت داره صدات میکنه دور زد برگشت
انقدر زدم رو خودم انقدر گریه کردم انقدر نفرینش کردن
اگه با کسی تصادف میکرد من چه خاکی تو سرم میکردم
اگه بلایی سر خودش و برادرش میاورد
خدایا من چه گناهی کردم
آخه این چی بود به من دادی
یه ذره عقل تو کلش نیست
همه ی بدنم داره از ترس میلرزه