2777
2789

پسر بچه فقیری وارد کافی شاپ شد..

و پشت میز نشست؛

خدمتکار برای سفارش گرفتن به سراغش رفت، پسرک پرسید:

بستنی شکلاتی چند است؟

خدمتکار گفت 50 سنت، پسرک پول خردهایش را شمرد بعد پرسید: بستنی معمولی چند است؟

خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پرشده بود و عده نیز بیرون کافی شاپ منتظر بودن با بی حوصلگی گفت : 35 سنت !

پسر گفت برای من بستنی معمولی بیاورید.

خدمتکار بی حوصله یک بستنی از ته مانده های بستنی های دیگ  ران آورد و صورت حساب را به پسرک داد و رفت،

پسر بستنی را تمام کرد صورتحساب را برداشت و پولش را به صندوق پرداخت کرد و رفت...


هنگامی که خدمتکار برای تمیز کردن میز رفت گریه اش گرفت ،پسر بچه بر روی میز در کنار بشقاب خالی 15سنت انعام گذاشته بود در صورتی که میتوانست بستنی شکلاتی بخرد...!


شکسپیر زیبا میگوید:


بعضی بزرگ زاده می شوند،

برخی بزرگی را بدست می آورند، و بعضی بزرگی را بدون اینکه بخواهند با خود دارند.

ماهی به آب میگه دوستت دارم آب میگه ولی من باید برم ، ماهی میگه اگه بری میمیرم، آب با غرور تنه ای به ماهی میزنه و میگذره میره دنبال موج!.. میره سمت موج ، موج وقتی پسش میزنه با دل شکسته بر میگرده پیش ماهی، ولی ماهی در نبود آب مُرده.. من برای او، او برای آن؛️ 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792