جمعیت زیاد بود داشتن غذا میگرفتن غذاشم آبکی بود مثل آش بعد دااااااغ بخار ازش بلند میشد انقد شلوغ پلوغ بود و همه داشتن دست و پا میزدن ک غذا بگیرن ریخت رو سر ی پسره. سوخت. گریه میکرد ولی ظرفشو ول نمیکرد.صحنه هم آهسته کرده بودن. وااااای قلبم داشت وایمیستاد.انقد گریه کردم. گفتم از خودم بدم میاد ما اتفد راحت همش میخوریم و همشم نق میرنیم😭😭😭😭 کاش اینا هیچوقت بچه ب دنیا نیارن بخدا ظلمه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان.خوشبختی یعنی صبح ک چشماتو باز میکنی ببینی عشقای زندگیت دارن نفس میکشن.
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.