بچها توروخدا قضاوت نکنید ما دخترا خیلی احساساتی هستیم سریع وابسته میشیم
فقط اگر میتونید بهم کمک کنید بگید چیکار کنم💔
هفته قبلی دوشنبه با آقای ایکس آشنا شدیم از طریق خواهرم فقط همو دیدیم بعد فرداش من بستری شدم این آقا اومد بیمارستان و من سر یه موضوع باهاش بحث کردم همون شب اول گفت میشه شمارتو داشته باشم من جواب ندادم بعد از دعوا پشیمون شدم و بهش پیام دادم دلم سوخت از ساعت۱ شب تا۴ صحبت کردیم ۵ صبح پاشد اومد بیمارستان بیرون و منم رفتم تو حیاط صحبت کردیم کلی خواهش کرد که فقط یکبار دستشو بگیرم بعد خلاصه رفت یه شهر دیگه کار داشت کم بیش چت میکردیم شبش اونجا موند و پنج شنبه عصر باز دعوا شد پشت تلفن دوساعت بعدش این آقا ویدیو کال فرستاد که بخاطر تو زدم و دارم میام با اینکه کار داشتم ... اومدن دیدنم رفتیم بیرون با اجازه خواهرم من هی با دوستم چت میکردم میخندیدم گفت رابطه ما ازدواجی هست باید گوشیتو بدی بهم چرا نمیدی 😐 من گوشیمو چرا باید بعد دومین یا سومین دیدار میدادم بهش ندادم از شانسم گوشیم تو ماشین این اقا یادم رفت و زنگ زدم با تلفن خواهرم گفت یا رمزشو میدی یا فرمت میکنم اصرار انکار از پنج شنبه شب تلفنم پیشش بود تا جمعه ظهر دیدم فرمت کرده داده به ابجیم عصر بهش پیام دادم چرا ذین رفتار کردی واسه من اصلا مهم نیست که فرمت کردی ولی کارت زشته یکم صحبت کرد من عصبی شدم گفتم شمارمو پاک کن خدانگهدار گفت چشم خداحافظ رفتتت و من دلم پیش این آقا گیره بعد از ۱۰ روز که کات کرد و رفت احساس میکردم خیلی براش مهمم حتی بعدش پیام دادم ولی دیگه جواب نداد غرورمم بیشتر از این اجازه نداد بخام پیگیر شم به گفته خودش حتی به مامانشم گفته بود که منو میبینه این اقا خیلی واسم مبهم بود و هرکاری میکنم نمیتونم فراموشش کنم!