بیاین ببینین من خودخواهانه تصمیم گرفتم
چیشده
من ازدواج اولم عاشقانه بود و همدیگرو خیلی دوست داشتیم
چه اعمالی داشتی این هفته ؟
بعد ما بخاطر شغلش که میدونستم از اول شهر دیگه ای هست و ماموریت میره قبول کردم
رفتیم یه شهر دیگه من دور از همه من فکر میکردم ماموریت یکی دوروز ولی یک هفته تا دو هفته طول میکشید من تنها شهر غریب استرس میکشیدم و میترسیدم تا صبح بیدار میموندم و حتی مریض شدم
بهش گفتم برگردیم و یه شغل دیگه من نمیتونم تو این شرایط زندگی کنم چندین بار فرصت دادم نکرد من واقعا نمیتونستم بمونم چون واقعا حالم بد بود من برگشتم و دادخواست طلاق دادم
دیگه اومد کلی اتفاقا افتاد و بالاخره من تونستم جدا بشم که مهرمم بخشیدم ولی واقعا مرد خوبی بود هیچی برام ازن نظر احساسی و مالی کم نمیزاشت باهاش رابطه ی احساسیم امن بود
اون تنهاست من دوباره ازدواج کردم و هرشب خوابشو میبینم واقعا حالم بد میشه میگم نکنه تو شرایط بدیه چیکار میکنه خیلی مظلوم بود چیکار کنم حس می‌کنم آدم کثیف و بدیم و امروز همش گریه میکردم
شوهر الانمم دوست دارم احساساتم قاطی شده به اون شک دارم انگار وسواس فکری گرفتم و زندگیم جهنمه😔
خیلی بهش ظلم کردی
عزیزم احساس فقط احساسه وروش بایدکنترل داشته باشی
الان میتونی پاشی بری باهمسراولت؟؟
قطعانه پس روی خودت وزندگیت تمرکزکن وغصه ی کسی رونخورشمادلیل منطقی داشتی وجداشدی همین
یه مشاوره هم حتمابرو
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
2 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
