همش مقصرش خانواده اس
خانواده ای که همش ذوق آدما کور میکنن
فکر کن رفتم با کلی ذوق گل رز صورتی و شیرینی خریدم برای مامانم بابت تشکر از زحمتاش اونوقت تا وارد میشم بگه چرا این گلا خریدی اینقدر پیر و پژمرده ای چرا پول دادی بابت شیرینی میزاشتی بابات میخرید
این پولی که دادی را میرفتی برام پابند میخریدی
چرا شیرینی هاش گرمه
چرا آب شده
فکرشا بکن تمام ذوقم کور شد
از اون طرف زنگ زدم به رلم و دارم با کلی ذوق و شوق میگم رفتم برای مامانم گل خریدم و شیرینی اینقدر گلم خوشگله بعد برگشته میکنه ک.. مامانت😐
بعد من حق اعتراض ندارم و مجبورم بخندم چون اگه نخوندم میشم بی جنبه
من یه سری وقتا عاشق خانواده امم ولی یه وقتایی هم متنفرم
مقصر تمام تو سری خور بودنم وابسته بودنم فحش خوردنم اینکه هر کی از راه اومد یکی زد تو سرم و من لال شدم خانوادم هستن
واقعا خسته شدم دیگه
رل های رفیقام هر روز با یه کادو دوستاما سورپرایز میکنن
براشون وقت میزارن
اوج حرف زشت پسره کله باباته
آنوقت رل من به من میگه تو احمقی ک..شعر نگو و...
هر وقت ناراحتم ولی میکنه میره یا دارم از دردام میگم بحثا میکشونه سمت خودش
دارم بهش میگم مامانم نمیزارن برم حموم چون معتقدم دختر مجرد نباید زیاد بره حموم و من آدم کثیفی نیستم و اینا بعد وسط حرفای من برمیگرده میگه نه تو کثیف نیستی فقط بدنت مو درمیاره زیاد
اصلا من حرفم به چیز دیگه بود آخه
یا میگه انداخت فرلانه اینجوریه
منا میخواد ببره باغ اونوقت را رفیقم به رفیقم گفته جای تو توی باغ نیست
بعدشم باغ نمیبرند که یه موقع خدایی نکرده میخوای تو فکرت بیاد که من آدم بدیم
چرا من اینقدر بدبختم
چرا به پاش موندم
چرا دوستش دارم
چرا نمیتونم تموم کنم
نگید تموم کن بخدا نمیتونم اگه تموم کنم خیلی تنها میشم
من از تنهایی میترسم
خیلی دوستش دارم ولی تنهایی جنگیدن براش خیلی سخته 💔
ببخشید اینجا گفتم و طولانی شد فقط دلم خیلی گرفته و خسته ام