کی هم از خانواده خودش شانس نیاورد هم شوهرش

همه اینها ی طرف این همه اومدن ورفتن وبهم زدن ب شعورت توهین کردن اما بازشما قبول میکردی شما ایا غرور نداشتی؟ اینا هیچی 

بااینکه پسره ازدواج کرده مگ باهم درارتباطین ک میگید پسره میگ اگ چشم میگفتی الان منو ت باهم بودیم؟؟ 

گوه خوردن خوب شد بهم خوردبصلاحت بوده

آهوم ، اره درسته ، منم گاهی برام پیش اومده ، 

عزیزم بنظر من به نفعت شد که بهم خورد. توی چشم اونا تو آدم ارزشمندی نبودی وگرنه چرا باید برای نفر بعدی همه چیز فراهم کنه ولی تو رو به حداقل ها راضی کنن؟

باید با کسی ازدواج کنی که قدرت رو بدونه. یه آدمی که گفته من اگر قرار بود مهریه بیشتر بدم که سمت تو نمیومدم، مشخصه کاسبه و دو دو تا چارتا می کنه.

گوشش هم که به دهن مادرش بود. توی زندگی برای هر موضوعی میخواست از مادرش اجازه بگیره و  پدرتو درمی آورد. و تو هر بحثی سرت منت می گذاشت که باهات ازدواج کرده. 

بنظرم خدا دوست داشته. که به هم خورده. 

آدمی که روح و روانش سالمه ، مگه از محبت و دلسوزی خسته میشه؟؟!!!

والدین بی محبت و سنگدل نداشتی که اینطوری ناشکری

من حاضرم شانس نیارم ولی ازدواج کنم

اره بخدااا. 

از هردویی میخوری. ک یکیش تکه از وجودتن. و یکیش مثلا همسر. و یتیکه از وجودت براش مایه میزاریم... 

چمیدونم. انگار اینجور وقتا خدام کنارمون نیست😥خدام با اوناس. انگاری😭

محبتی که نزاره تو مستقل باشی واقعا محبت نیست  محبتی که زندگی خودتم خرتب کنه محبت نبست .الان سالهاست پدر مادر من با هم مسافرت نرفتن چون مادرم خیلی استرس ما بچه ها رو داره با اینکه ما ازدوتج کرویم میگه هر جا میرم بچه هام بیان ما هم نمیتونیم بریم در نتیجه اونا هم نمیرن .بعنی من از خدامه مادرم زنگ بزنه بگه ما فلان جا رفتیم مسافرت .پای تلفن نشسته تا بگم سرما خوردم با قابلمه سوپ دم در خونه حاضره