با بچمو شوهرم رفتیم خانه بازی تا پسرم یخورده بازی کنه من باهاش رفتم قسمت بازیا شوهرم مث همیشه رفت نشست تو قسمت کافه ،یجایی واساده بودم پشت اسباب بازی ها اون ب من دید نداش ولی من کامل میدیدمش ،همه مادرایی ک با بچشون میومدن میرفتن این وایمیساد براندازشون میکرد.قبلا هم دید بودم ازش چندین بار.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.