راستش ما از شهر خودمون میومدیم تهران برا ی کاری
بابام گف منم میرم تهران باهم اومدیم(بااتوبوس)
بعد بابام قرار بود بره خونه خواهر برادرای ناتنی من
برادرشوهرم زنگ زد که نه باباتم بگو بیاد اینجا ناهار تدارک دیدیم
بابام اول قبول نکرد ولی بعد با ما اومد الان دوروزه با ما اینجاس
راستشو بخواین یکم معذبم😓چون جاریم دیگ یجوری شده رفتارش
مارو خودشون گفتن بیایم اینجا چون شوهرم و برادرش باهم کار میکنن
چیکار کنم چجوری ب بابام بگم بره خونه خواهر برادرم
براددشوهرمم گاوه جلوش با شلوارک میگرده یکم نااحت میشه
بالاخره بابام ۶۰.۷۰ سالشه زشتع دیگه