من عروس خانواده ای شدم که یه غریبه ام ،جاریم دختر برادر مادرشوهرمه
مادرشوهرمیه مراسم گرفته ،من یه دوستی دارم که تو مراسماتشون خانواده همسرمو دعوت کردن من فقط به مادرشوهرم پیشنهاد دادم که دوستمو دعوت کنم خیلی رک به من گفت نه مهمون زیاده
ولی شب دیدم جاریم تلفنو دستش گرفته از همسایه و دوست و همکار و بامیل دور و نزدیک خودشو دعوت کرد
عمیقا دلمشکست و دیگه دوست ندارم خودمو خانواده ام تو اون مراسم شرکت کنیم و میخوامبگم من کاری برام پیش اومد دیگه نمیام