صبح میخواستم سوار آسانسور بشم برم سرکار
بعد مدیر ساختمونمون ک یه آقای پولدار هست همسایه دیوار ب دیوار ماست اگر منه احمق ی دقیقه دیر تر میرسیدم با این آقا رو برو نمیشدم اح
بعد این آقا با صاب خونه ما در ارتباطه ک ما اینجا بشینیم یا از اینجا بریم وقتمون هم یک ماه دیگس نمیدونم میزارن بمونیم یا نه
بعد این اقا دم خونه مغازه املاک داره
من رد شدنی سلام میکنم بهش
صبح منو تو آسانسور دیده گرفته منو ب حرف ک کجا میری روز تعطیل کجا کار میکنی من میرسونمت تا مترو
بعد گفنم نه من با کسی تو مسیر قرار دارم سریع جیییییم زدم رفتم دیدم تو خیابون راه افتاد با شاسی دنبالم اومد گفتم ممنونم با همکارم قرار دارم و رفت بغد دیدم باز دور زد اومد جلو پای من وایساد بعدم رفت
استرس بدی گرفتم