یبار خونه پدرم بودیم
من و همسرم از خونه بابام اومدیم بیرون
یه مرد که صورت و گردنش آفتاب سوخته شده بود اومد جلو و گفت کمکم کنین
بعد همسرم گفت پول همرام نیست
مرد گفت کارت دارم!!!! پول بریز به کارت .گفت ۵۰ تومن بریز
کارت رو از جیبش درآورد و همسرم شروع کرد ب انتقال
همزمان منم رفتم سمت ماشین
بچه هام هم یکی یکی از خونه بابام اومدن بیرون و اومدن کنارم سوار ماشین
اون آقاهه به همسرم گفت همه اینها بچه های خودتن؟
همسرم گفت آره
گفتش نه بابااا نریز،نمیخواد بریزی، بچه کوچیک داری خودت
وای خدای من.... خیلی خنده م گرفت از حرف اون مرد
برام جالب بود
چون هیچوقت ندیدم کسی که درخواست پول کنه و بعد به شرایط طرف نگا کنه
البته همسرم انتقال داد
بچه هم اونقدرا زیاد ندارم اما قد ونیم قد ک هستن انگار خیلی تو دید بودن