چهار ماه و نیم از خیانت ای که دیدم گذشت
و من هنوز نتونستم ذره ای فراموشش کنم نتونستم ببخشمش نتونستم چک اش نکنم نتونستم یه دقیقه در روز بهش فکر نکنم
حس میکنم آروم شدم ولی تا یه نشونه کوچیک ازش میبینم مثل روز اول بهم میریزم
کوچکترین مشکل منو یاد اون میندازه
آدم ها چطور میتونن انقدر بی رحم باشن؟ انقدر زود فراموش کنن و به یکی دیگه دل بدن و دقیقا همون حرفایی که به تو زدن به اون یکی بزنن؟
اون اوایل حتی برام سخت بود جواب سلام یه پسرو بدم الان شاید بتونم با یه پسر حرف بزنم اما اینکه باهاش برم تو رابطه منو دیونع میکنه من نمیتونم فکر کنم به کسی غیر اون بگم دوست دارم و باهاش خاطره بسازم هر لحظه قیافش میاد جلوی چشمم حرفاش یادم میاد گریم میگیره نمیدونم چیکار کنم نمیتونم با کسی حرف بزنم حداقل یکم خالی شم دارم دیونع میشم یعنی میشه یه روزی مهر اش از دلم بره؟ میتونم فراموشش کنم؟ اگه هیچوقت نتونم دیگه عاشق شم چی؟ من نفسم میگیره وقتی فکر میکنم دیگه هیچوقت قرار نیست باهاش حرف بزنم وقتی فکر میکنم الان داره به یکی دیگه میگه دوست دارم من دو سال بودنشو زندگی کردم چطور انقدر راحت منو گذاشت کنار؟