خودم که تاخالا اعتراف نکردم و تا وقتی ازدواج کردم با هیچکس نبودم
همیشه سرم تو درس و کتاب بود به پسراهم محل نمیدادم
تا اینکه همسر جان ، دقیقاااا روزی که اسباب کشی کردیم محلشون منو دیده یود
و فرداش مادرشو فرستاد ببینه مزه دهنم چیه
که من گقتم فعلا میخوام درس بخونم
۴، ۵سال منتطر موند ارشدمم تموم کردم ، بعد عقد کردیم
تو اون ۴، ۵سال دورادور همدیگه رو میشناختیم
چند بار گفته دوست دارم اینم که میگم نمیدونم اعاراف حساب میشه یا نه ولی یه هفته موند بود به عقدمون بهم گفت همون روز اول که دیدمت با خودم گفتم تو زن زندگیمی