خدا بیامرزه پدر بزرگم یه بار یه سوسکه رو دیوار داشت راه میرفت دیگه واینستاد ما بریم دمپایی چیزی بیاریم بزنه بکشه با کف دستش زد کشت 😮💨🤣 تا چند وقت حال و روزم خوب نبود هی میگفتم بابا جون این چه کاری بود 🤔🤣😂 آخه با دست ؟ اب سوسکه دراومد😂😂😂
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
" تو مرا آزردی !...که خودم کوچ کنم از شهرت !تو خیالت راحت !میروم از قلبت!میشوم دورترین خاطره در شبهایت !تو به من میخندی !و به خود میگویی ، باز می آید و میسوزد از این عشق ولی...برنمی گردم ، نه !میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد ...عشق زیباست و حرمت دارد ... " (سهراب سپهری)
چند روز پیش رفته بودیم روستا با دختر عمم بودم داشتیم حرف میزدیم حواسم نبود دست زدم دیوار دیدم یه چیزی از دستم افتاد سفتم بود فکر کردم سنگه بعد دیدم مدفوع مرغ و خروس بود خشک شده بود حالم بهم خورد😂😂😭😭
" تو مرا آزردی !...که خودم کوچ کنم از شهرت !تو خیالت راحت !میروم از قلبت!میشوم دورترین خاطره در شبهایت !تو به من میخندی !و به خود میگویی ، باز می آید و میسوزد از این عشق ولی...برنمی گردم ، نه !میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد ...عشق زیباست و حرمت دارد ... " (سهراب سپهری)
خدا بیامرزه پدر بزرگم یه بار یه سوسکه رو دیوار داشت راه میرفت دیگه واینستاد ما بریم دمپایی چیزی بیا ...
من آب سوسک رفت تو دهنم توی بچگی. ۷_۸ سالم بود.فکر کردم خرمایه، خوردمش
در آرزوی آن روز هستم که روباه با بز کوهی دوست شود و برای هم جوک تعریف کنند. و سنجاب روی شاخه درخت، حواسش پرت جوک گفتن روباه و بز کوهی شود و بلوطش به زمین بیافتد. و خرچنگ بلند بگوید، ها هاها اینها رو نگاه کنید. و همه حیوانات جنگل و ماهیان دریا به جوک گفتن روباه و بز کوهی و افتادن بلوط سنجاب بخندند. و کبوتر در حال پرواز از شدت خنده ، مدفوعش به پایین بریزد و روی سر شیر بیافتد و شیر هم با تفنگ کبوتر را بزند و حیوانات دیگر از ترس، فرار کنند.