سرکاربودهمیشه سرش شلوغه سرکار
شومیزی که خریده بودم آبی بودرفتم عوض کردم خردلی خریدم خردلی خیلی دوست داره گفت خیلی خوبه رنگش مبارکه بع گفتم کارداری گفت نه جان ولی معلوم بودعجله داره
بعدغش غش خندیدم گفتم هیچی همینوخواستم بگم بعدمیگه به چی میخندی گفتم به اینکه الان فکرکردی چه کارمهمی داشتم
بنده خداگفت نه دیگه عادت کردم😑😂
اخه خواهرشم مثل منه طفلک خواهرش خواهرم نداره ازبرادرش انتظارخواهرداره