عادت کرده تا تقی ب توقی میخوره سریع جاشو عوض میکنه تو پذیرایی میخابه نمیاد اتاق پیش من بارها بهش گفتم جاتوعوض نکن خوشم نمیاد
منم صب بیدارشدم اونم رو شکمش حساسه
ی املت خوشمزه درست کردم سفره رو پهن کزدم همیشه انتظارداره بهش بگم بیا سره سفره انگار خونه غریبس
منم نگفتم نشستم تنها خوردم پاشدم جم کردم
برای خودمم چایی ریختم اومدم نشستم.
پوف پوف کنان لباس پوشید بره سره زمین کشاورزیمون
راستشو بخوایین اصلا دلم نسوخت براش تا تو باشی واس من ادا نیای