ديشب باهم ديگه جايي بوديم بعد يه كار خيلي فوري پيش اومد براش بهش گفتم من با اسنپ برميگردم تو برو گفت باشه تا اومدم برسم خونه ديوانم كرد از بس گفت رسيدي رسيدي رسيدي بعدم كه اومد باهام سر و سنگين بود كه اره سر درد گرفتم فلانو بيسار گفتم بابا امنه حالا تازه من ادم پخمه اييمم نيسما خودشو ميدونه پاش بيفوته اندازه يه مرد ميزنما اما بازم اينجوري ميكنم
بعد جالبه ميگه يبار ديگه با تاكسي و اسنپ بري من راضي نيسم منم گفتم نباش اسايش من مهم تره يا راضي بودن تو بعد گفت اره من بفكر توعم كه برات اتفاقي نيوفته منم گفتم تو مواظب خودت باش لازم نكرده مواظب من باشي
بعد گفت با ماشين برو (حالا ميدونه من شبا نميتونم رانندگي كننننماااااا بخاطر اينكه چشام خيلي حساسه نور كه ميوفته توش خيلي اذيت ميشم)گفتم تو ميدوني من اينجوريم گفت خب بشين خونه مجبوري بري بيرون منم گفتم يالا سوييچ ماشينما بده
حالام كه اينطور شدا بهش ميگم بايد ماشينمو عوض كني تا حالش جا بياد
از اينكه تو پست اول نوشتم خوشحال باشيد😐باتچكر