دائم به فکر خواهر و برادر و پدر و مادرشه اصلا به فکر من نیست
دارن میرن کربلا با پدر و مادرش من حامله ام بحث حاملگی نیست کلا قصد بردن منو نداشتن
بعد نه چیزی خریده واسه خونه نه پولی داده بهم هیچی هیچی میگه از پس اندازت خرج کن
میگم برم بمونم خونه مامانم نمیزاره میگه خواهرام تنها میشن باید بمونی حالا شاید از ترس خرجی خونه بفرسته
امشبم میره سرکار واسه باباش کار میکنه هر شب یکی باید بمونه پیش نگهبان
تو این هفته همشو این بود فقط دو شب خونه بوده
میگم حداقل شب آخری بمون میگه داداشام اذیت میشن قراره یه هفتهمدام بمونن تورو که همش میبینم