کاش میشد برگه های زندگی رو تند تند ورق زد و رسید به پایانش و همه چی تموم بشه ،
کاش
خیلی صبوری کردم ،خیلی بلاها سرم اومده از بچگی تا حالا ،خب کی قراره تموم بشه ،یروز شوهرم بمن گفت من اصلا تو رو نمیخواستم ،مادرم منو محبور کرد تو رو بگیرم ،خب شایدم راست میگفت ،من فکر کردم تو دعوا اینجوری گفته ،ما رابطمون سرد سرد سرده خیلی رفتم سمتش ولی خب درست نمیشه
میدونی انگار هر چی بیشتر تلاش میکنی رابطه رو درست کنی ،زندگیتو درست کنی ،انگار بیشتر ،خورد میشی انگار پرت میشی ته دره ،قوی نمیشی ،انگار بی حس میشی
خب اون دیگه کاملا منو دوست نداره ،نمیدونم از اولم اخلاقش خیلی با من تند بود من خیلی خر بودم
امروز گفتم اشکالی نداره ،منو نمیخوای نخواه فقط مرذ باش و بگو تا تکلیف روشن بشه من دیگه تحمل این حجم از بی احترامی رو ندارم داد زد تو احمقی
احساس زنانم میگه اون منو یه مانع میبینه ،ولی خب منکه کاریش ندارم ،حتی خیانتم کنه نمیفهمم ،دقیق نمیشم حتی گوشیشم چک نمیکنم
من از فشارهایی که هر روز بهم تحمیل میشه ،خستم
کسی نیست؟
اون منو دوست نداره ،شایدم هیچ وقت نداشت ،نمیدونم ،تو رو خدا اگه زنی رو دوست ندارین ،نگهش ندارین
نمیدونم چند سال دارید و توی چه شرایطی هستید ولی همه خسته شدیم
پای درد و دل هر کسی بشینید درد خودتون یادتون میره
ولی قرار نیست درهای دنیا رو تمام روی خودمون ببندیم و گوشه گیر بشیم
منم مشکل دارم، ولی ذره ای امید نگه دارید ته دلتون
هممون مشکل داریم عزیزم ولی خب نمیشه کاریش کرد و نمیشه از این زندگی لفت داد یه ذره امید دارم هنوز
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
11 ثانیه پیش
14 ثانیه پیش
14 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
