من بحث خانوادگی ب جدایی رسید و مادرم اومدن دنبالش
برای همین خیلی اذیت شدم تنها کسی که آرومم میکرد نامزدم بود توی دوران دوستی
سریع زنگ زدم و بدون هیچ حرفی زدم زیر گریه طفلی سکته رو داشت میزد هی میگفت چته گفتم هیچی
و بعد گفت کامل توضیح بده
بهش توضیح دادم گفت به خاطر همین داری میگی!من مامانم خدا نمیدونه چقدر رفته خونه پدربزرگم ،زنعموم رفته خونه باباش یه شهر دیگه،زنداییم،حتی زن داداشم با داداشم بحثش میشه میاد اینجا پیشمون قهر میکنه
همه این بحثا رو دارن و مطمئن باش ۱۰ روز دیگه میگن و میخندن
زن و شوهرن دیگه
و دقیقا همینطور شد چقدر حرص خوردم من
اگر درک میکنه بگو اگرم نه نگو بهتر میشناسیش خودت