مادرشوهرم حموم بود تو اتاق درم بسته بود . بعد من تو آشپزخونه بودم شوهرم اومد و بغلم کرد و....... لباسشم در آورد 😐😐 یهو مادرشوهرم اومد گفت کولر رو خاموش کن . من هول شدم با لباس شوهرم رفتم پذیرایی .مادرشوهرم دید لباسو دستم😐😐😐😐🚬 شوهرم گفت لباس منو کجا بردی بیار بپوشمممم من خیلی اوسکولم🥲🥲 . خونه هامونو دادیم اجاره تا شهریور تا اون موقع اینجایم خونه ای مادرشوهرم . خیلی خجالت کشیدم