معمولا توی مجلسها و مهمونی ها کم پیش اومده چشم زنها دنبالش نباشه یا یه چیزی نگن. بیرون هم هر بار باهاش رفتم کم پیش اومده نبینم حسادت بعضی ها رو.
امروزم باهاش رفته بودم خیاطی که لباس برای خودمون بدوزیم. وقتی اون رفت اتاق پرو یه لحظه در باز شد یه خانمی که کنار من نشسته بود و چشمش خورد بهش و نمی دونست من دخترداییش هستم برگشت به من گفت ای کوفتش بشه این خانمه رو ببین هیکلشو. لعنتیا تا این کثافتا هستن ماها کجا اینا کجا. همینا باعث شدن طلاق زیاد بشه. اصلا این چرا اومده تولیدی مردونه. گفتم اولا که این خیاط معروفه و کارش تقریبا خوبه خیلی ها برای لباسهای مهمشون میان اینجا ببخشید با شما مشورت نکرده کجا بیاد. دوما ایشون الان دقیقا چیکار کرده که لایق این فحشهای شماست. فوری گفت تو چیکاره حسن اینی اصلا. بهش گفتم دختردایی مه خانم ولی اگرم نبود قطعا باهات موافق نبودم. یه کم به خودت بیا جهان سومی. پا شدم از کنارش رفتم اونور و نیم ساعت بعدشم اومدیم.
خلاصه خدایا تو بگو چرا از این خل و چل ها فقط توی مملکت ما پیدا می شه.