با خانواده ام تو خونه نمیتونم ارتباط خوبی داشته باشم اکثرا تو اتاقمم وقتی هم میام بیرون حوصله شونو ندارم کاراشون اعصابمو خورد میکنه احساس میکنم از داداشم متنفرم
خواهرم ازدواج کرده اون تنها کسی بود که باهاش خوب بودم اما اختلاف سنیمون زیاده و هر چی میگذره کمتر همو میفهمیم و خیلی بحثمون میشه و طوری میشه که هر سری میرم خونش میگم دیگه نمیرم ولی طاقت نمیارم و میرم دلم برا بچش تنگ میشه
هفته پیش خیلی بد بحثمون شد دیگه نه زنگ و نه پیام و نه حتی پستی تو اینستا نفرستادیم برا هم
تصمیم دارم دیگه نرم
حوصله دوستامو ندارم و حرف زدن باهاشون خستم میکنه
فقط با یکی از دوستام بیشتر ارتباط دارم
درس میخونم برا ی آزمون ولی قبلا تا ۱۳ ساعت هم میخوندم ولی الان روزی ۶ ساعت میخونم بیشتر نمیکشم
حوصله ندارم و به سرعت برق و باد عصبانی میشم
مدتی دوس دارم فقط تو تاریکی بشینم
خیلی فشار رومه از لحاظ مالی درسی خانوادگی
انگاری تو برزخم