بچه ها ما سه تا بچه ایم
من سومیم و دختر داداش بزرگم زن گرفته طبقه پایین خونمون صد متری دو خوابه ما حیاطمون رو تعویض کردیم چون کوچه تنگ بود با یه زمین کنار خونمون حدودا سی متر این طوراس بعد برا برادر کوچیکم که لاشخورها خونه ساخته نیمه کارس اون رو زده بهش دیگه جلوش رو نساخته سه تراس براش همون پشت بامم هست برا مامانم میره میشوزه لباس پهن میکنه چون حیاط نداریم
بعد خونه اندازه مال ماست خیلی بهتر نو تر بابام کارگره با بد بختی خونه ساخته الان نزدیک بیست و چند ساله داره خونه میسازه انقد سختی کشیدیم که نگو بعد این شغال
راضی نیست میگه کوچیکه باید اون تراسم نصفشو بزنی به هالم بزرگ بشه که دیگه اون پشت بام ما از بین میره و پشت بام اون خونه ام با نربان باید بری مامان من نمی تونه بره بیا بخدا مامانم هیچ خرجی نداره
همش این اشغالارو رو داده
همیشه بیکاره دو ساعت میره سرکار ،مامانم می پرستش
خلاصه کلا اعصاب نمیزاره برام من حرص گرفته مردم خونه ندارن این عن آقا چی میگه
حالا بابام گفته باید خودت پول بدی تا درستش کنم
چی کار کنم کن تازه بابامو راضی کردن دماغمو عمل کنم که اینو شنیدم دارم دق می کنم
برا من جهاز معمولی داره میگیره بخدا متوسط
بعد این عوضی قصر میخا انقد اذیتم کرده ازش متنفرم مفت خور عن بعد پولم نداره یعنی بابام دروغ میگه؟
بعد مامانم انقد عروسش رو احترام میزاره با من بی احترامی میکنه منو حسود کرده
بعد من شوهر کنم شوهر خونه نداشته باشه ک و ن نمیسوزه؟