پریودم عصبی شدم شیطونی میکرد دوتا محکم سیلی زدم زیرگوشش گریه کرد باز پاشد شروع ب شیطنت هی میگم نکن میرفت رو تراس شیر آب باز میکرد ترشی توتراس بود ریخت یهو کمربند شوهرم سر تخت بود نفهمید جنون دستم داد دستشو کشیدم انداختمش سرتخت چندتا محکم زدم پشتشو خودشو خیس کرد زدم پشت باسنشو انداختمش تو حموم انقد ویشکونش کردم میلرزیدشستمش 😭😭😭😭😭اوردم بیرون گفتم صدات در بیاد باز میزنم انداختمش تواتاقش الان دیدم خوابه
ربطش نده به هورمون و پریود عزیزم شما روانی هستی امیدوارم زودتر بستریت کنن
🩷سزاموئید=اصطلاح آناتومیکال برای استخوان های کنجدی بدن؛الهام گرفته از جثهٔ ریزنقشم(اردیبهشت 1403)|| من تنهاییام رو کشیدم،حسرتام رو خوردم،حس مضخرف ناکافی بودن رو بیشتر از هرکسی از نبودنات و نخواستنات تجربه کردم،فرصتام رو هم دادم،دیگه درست هم بشی و بیای سراغم منم که دیگه "نمیخوام".(29فروردین1404)||من تمام خاطراتی که حتی در ذهنم از تو داشتم را پاک کردم دیگر تمایلی برای فکرکردن به آنها ندارم، خاطرات خوبت حسرت و نفس عمیقی را در من زنده میکند و خاطرات بد ات نفرت و دل شکستگی را، هیچکدامشان را نمیخواهم یادآوری کنم، از تو برای من فقط یک حس به جا مانده، یک حس قدیمی و کمرنگ که گه گداری از دلم میگذرد... (10تیر 1404)|| فکرمیکردم از تو درمان شده ام، مثل مخدری که از خون بیرون میرود. خواستم بنویسم سم، دلم نیامد. هم آینده ای برایمان وجود ندارد و هم ترک عادت فکرکردن به تو برایم غیرممکن شده است. هم نمیخواهم برگردی و هم دلم برایت تنگ شده، نمیدانم اگر دوباره پیغامی از تو بگیرم چه حسی خواهم داشت(27 تیر 1404)|| پس از تو، دیگر پذیرش نبودن ها، رفتن ها و پذیرش اینکه انسان ها نا امید کننده اند برایم راحت تر است (16شهریور1404)||